۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

جنایت و مکافات

ژدون کامیلو از آن آدم هایی بود که نمی توانند زبانشان را توی دهانشان نگه دارند. و وقتی گند آن نجیب خانه دارها و «خانم»ها اتفاق افتاد، دون کامیلو اعمال شان را به رخشان کشید. موقع نماز بود؛ دون کامیلو کار را با یک دعای کوچک خیلی معمولی شروع کرده بود، بعد، یک دفعه همین که یکی از این بی شرم ها را در اولین ردیف ها مشاهده کرد، خون جلو چشمانش را گرفت. اول روی مجسمه مسیح بالای محراب را پوشاند که چیزی نشنود، بعد دست به کمر، یکی از آن خطابه های سبک خودش را اجرا کرد. رعد صدایی که از دهان این غول خارج می شد، چنان قوی بود و حرف هایی که زد چنان سخت و خشن بود، که گنبد کلیسای کوچک به لرزه درآمد.
موقع انتخابات هم که رسید، طبعاً دون کامیلو موضع خود را در مورد کاندیداهای دست چپی به طریقی فوق العاده روشن بیان کرد و یک شب موقع گرگ و میش، وقتی که به حجره خود برمی گشت، یک آدم سنگین گنده، از پرچین سردرآورد و خودش را انداخت روی او. دون کامیلو که دوچرخه اش و بسته هفتاد تخم مرغ آویزان به دسته آن، دست و پایش را بسته بود، چوب حسابی خورد؛ بعد هم آن آدم گنده مثل قطره ای که به زمین افتاده باشد ناپدید شد.
جنایت و مکافات
دون کامیلو به هیچ کس چیزی نگفت؛ به خانه اش برگشت و تخم مرغ ها را جای امنی گذاشت بعد مثل همیشه در این جور مواقع خطیر به کلیسا رفت که با مسیح مشورت کند. پرسید:
چی کار باید بکنم؟
مسیح از فراز محراب جواب داد:
پشتتو با یه خورده روغن آبمالی شده بمال و صدات درنیاد. باید اونایی رو که به ما توهین می کنن ببخشیم. قاعده اینه.
دون کامیلو جواب داد:
البته، ولی تصادفاً در این مورد قضیه کتکه نه توهین.
مسیح، به نرمی بسیار سخن را ادامه داد:
خب! توهینی که به جسم وارد می شه مگه دردناک تر از توهین به روحه؟
موافقم یا حضرت! ولی شما باید توجه داشته باشین که وقتی منو کتک می زنن، من که مامور شما هستم، به شما توهین می شه. و اگه من اقدامی می کنم بیش تر واسه خاطر شماس نه خودم.
من بیشتر از تو مأمور خدا بودم، نه؟ مگه وقتی به صلیب میخ کوبم کردن نبخشیدمشون؟
دون کامیلو کوتاه آمد:
با شما نمی شه استدلال کرد. همیشه حق با شماس. اراده شما مطاعه. ما می بخشیم. ولی یادتون باشه اگه این آدما گذشت و سکوت من تشویقشون کرد و اومدن سرمو شیکستن مسوولش شمایین؛ می تونم از کتاب عهد عتیق هم براتون مثال بیارم…
دون کامیلو! با منم داری از عهد عتیق حرف می زنی؟ در مورد او چه به کار تو مربوط می شه مسوولیتشو گردن می گیرم. اما بین خودمون بمونه، یه ضربه کوچولو که تو رو دردت نمی آره؛ شایدم همین بالاخره به ات بفهمونه که بهتره تو خونه من سیاست بازی نشه.
دون کامیلو بخشید. با این حال چیزی مثل خار در گلویش مانده بود: میل به دانستن این که چه کسی او را زده بود.
روزها گذشت و یک شب که دون کامیلو در جایگاه اعتراف گیری بود، از پشت نرده ها، صورت په پونه، رهبر چپ افراطی را دید، په پونه آمده بود اعتراف کند؛ این خودش حادثه خیلی خوبی بود. دون کامیلو از خوشحالی عرش را سیر کرد.
برادرم، خداوند با شما باشد، با شما که بیش از هرکس دیگری به تبرک مقدس او محتاجید. خیلی وقته که اعتراف نکردین؟
په پونه جواب داد:
از ۱۹۱۸٫
پس فکرشو بکنین که با این افکار قشنگی که تو سرتونه چه قد تا حالا مرتکب گناه شدین.
په پونه آه کشید:
هه آره! خیلی.
مثلاً چی؟
مثلاً دوماه پیش شما رو با چوب زدم.
دون کامیلو جواب داد:
گناه بزرگیه، توهین به مأمور خدا، یعنی به خود خدا. په پونه گفت:
من پشیمون شدم، با این حال شما رو در مقام مامور خدا نزدم، بلکه به عنوان رقیب سیاسی زدم. یه لحظه ضعف به ام دست داد.
غیر از این کار و غیر از تعلقتون به این حزب شیطانی، گناه بزرگ دیگه ای هم مرتکب شدین؟
په پونه هرچه در چنته داشت خالی کرد.
در مجموع، گناهانش خیلی سنگین نبود و دون کامیلو آن ها را با بیست دعای «پاتر» و «آوه» بخشید. په پونه جلو میز مقدس زانو زد که دعای توبه اش را بخواند و دون کامیلو رفت جلو پای مسیح محراب زانو زد. گفت:
یا عیسی! منو ببخشین، می خوام خاکشیرش کنم.
عیسی جواب داد:
حرفشم نزن! من بخشیدم، توهم باید ببخشی؛ از طرف دیگه، این آدم خوبیه.
یا عیسی، به سرخ ها اعتماد نکنین! اونا مردمو مسخره می کنن. خوب نیگاش کنین، این قیافه گردنه زن رونمی بینین؟
قیافه اش مثه همه قیافه های دیگه س، دون کامیلو! تو قلبت پر از کینه س.
یا عیسی! من خدمتکار خوبی بودم، لطفی به من بکنین؛ اقلاً بذارین این شمع رو رو پشتش بشکنم؛ بالاخره هرچی باشه یه شمع چیز مهمی نیس.
نه! دست های تو برای تبرک کردنه، نه زدن.
دون کامیلو آهی کشید، علامت صلیب کشید، دعای زانو زده خواند و از محراب دور شد؛ بعد دوباره رو به محراب برگشت که باز علامت صلیب بکشد و طبعاً دید که پشت په پونه که زانودزه و غرق دعا بود قرار گرفته است. دون کامیلو درحالی که انگشت هایش را صلیب کرده بود و عیسی را نگاه می کرد زیر لب گفت:
دست، دست ها برای تبرک دادنه، اما پاها، نه!
عیسی از بالای محراب گفت:
اینم درسته، اما دون کامیلو، دقت کن، فقط یکی! لگد عین شلاق حرکت کرد، بعد په پونه از جا بلند شد و تسکین یافته آه کشید:
ده دقیقه بود که منتظرش بودم، حالا حس می کنم حالم بهتره.
دون کامیلو که قلبش دیگر مثل آسمان صاف، باز و روشن شده بود گفت:
منم همین طور.
عیسی چیزی نگفت، اما معلوم بود که او هم راضی است.

خاموشی کامپیوتر بصورت خودکار در XP

ممکن است این مسئله برای شما نیز پیش آمده باشد که دوست داشته باشید سیستم خود را به حالتی تنظیم کنید که به فرض پس از یک ساعت به شکل اتوماتیک خاموش شود. برای این کار راه های مختلفی همانند استفاده از نرم افزارهای متفرقه وجود دارد ، اما ویندوز XP نیز امکان این کار را به شکلی مخفی داراست! بدین شکل که با یک عمل ساده میتوان تایمری را ظاهر کرد که بسته به زمان دلخواه شما سیستم را خاموش خواهد کرد. در این ترفند قصد داریم به معرفی این ترفند که بسیاری از آن بی خبرند بپردازیم.


دستورالعمل خاموش کردن کامپیوتر در یک زمان معین توسط ویندوز xp


برای اینکار:
از منوی Start وارد Run شده و عبارت زیر را وارد نمایید:


Shutdown -s -t TIME


دقت کنید که به جای عبارت TIME زمان دلخواهی که میخواهید سیستم پس از آن خاموش شود را بر حسب ثانیه وارد نمایید.
به عنوان مثال قصد داریم تا کامپیوتر یک ساعت دیگر به شکل اتوماتیک خاموش شود ، برای این کار کافی است عبارت Shutdown -s -t 3600 را در Run وارد نموده و نهایتأ Enter بزنیم.


پس از این کار خواهید دید پنجره ای باز خواهد شد که تایمر آن تا زمان به صفر رسیدن و خاموش کردن سیستم کار خواهد کرد.


برای رستارت کردن اتوماتیک هم (ترفندستان) میتوانید از دستور زیر بهره بگیرید:


Shutdown -r -t TIME


برای متوقف کردن تایمر هم میتوانید دستور زیر را در Run وارد کنید:


Shutdown -a